سرندیپ



بعد از این که چند کار سخت رو تموم کردم، برای جایزه به خودم رفتم تا آهنگ‌هایی که تو نوجوانیم دوست داشتم رو دوباره گوش کنم و خاطره‌ها رو زنده کنم. این بین دیدم چه نماهنگ‌هایی بود که روزگاری بی‌نهایت دوستشون داشتم. نمی‌خوام اون‌ها رو فراموش کنم پس طبق معمول یک فهرست درست کردم. تو این پست نماهنگ‌هایی که دوست دارم رو می‌ذارم و سعی می‌کنم خاطره‌ای که باهاشون دارم رو بگم. بیشتر این آهنگ‌ها قدیمین چون به دوران نوجوانیم مربوط می‌شن و من بعد 17 سالگی بیشتر موسیقی بی‌کلام گوش دادم.


Nickelback - Savin Me

این نماهنگ نیکل‌بک بهترین نماهنگی هست که دیدم. برام فراموش‌نشدنیه. یادمه زمانی که اومده بود هفته‌ها در آهنگ‌های داغ بیلبورد مونده بود و من هر بار می‌دیدمش به خودم می‌گفتم چطور یه نماهنگ می‌تونه انقدر خوب باشه؟ خلاقیتی که برای منِ اون زمان داشت به حدی بود که همش نگاهش می‌کردم و دوست داشتم فیلم تموم نشه. گاهی چشمام رو می‌بستم و تو خیالاتم خودم کارگردان این صحنه‌ها می‌شدم.

نیکل‌بک یک آهنگ دیگه هم داره که من هم آهنگ و هم نماهنگش رو خیلی دوست دارم. بیشتر نماهنگش رو چون به نظر ایده خیلی زیبا و خلاقانه‌ای داره، تلاش برای دوست نداشنت». یادمه زمانی که این آهنگ بیرون اومده بود، هر زمان که گوشش می‌دادم و می‌رسید به این خط از آهنگ مو به تنم سیخ می‌شد: تلاش برای دوست نداشتنت، تنها دوست‌داشتنی‌ترت می‌کند». دیروز دیدم که هنوز این تیکه رو خیلی دوست دارم. راستی اگه بازیگر این کلیپ براتون آشناست باید بگم بازیگر معروف کمدی، جیسن الکساندر هست.

Kylie Minogue - Come Into My World

یادمه اولین بار که این نماهنگ رو دیده بودم پر از تعجب شده بودم. چطور یک کلیپ ساده می‌تونه نه تنها بسیار خلاقانه بلکه بی‌نهایت حرفه‌ای و دقیق و ریزبینانه کارگردانی شده باشه؟ میزان پیچیدگی این نماهنگ طوریه که چند بار باید ببینیدش و با دقت اطراف رو دنبال کنین تا نکاتش رو بفهمید . بیش از اون، واقعا چطور تونستن بسازنش؟

پاسخم رو وقتی گرفتم که فهمیدم کارگردانش میشل گوندری هست. کسی که کارگردان فیلم درخشش ابدی یک ذهن پاک بوده.

Diam's - Ma France à moi

احتمالاً نماهنگ فرانسه‌ام برایم» رو برای خاص بودنش خیلی دوست دارم. حس می‌کنم چیزی متفاوت داره که جای دیگه‌ای ندیدمش. البته این دوست داشتن ریشه به سال‌ها پیش و نوجوانیم داره. دو چیز درباره این آهنگ جالبه، یک که خواننده‌اش دیام هست که حالا مسلمان شده و حجاب به سر شرکت اعزام به حج زده و نکته دوم بازیگرش هست که شاید براتون آشنا باشه، پاسکال گرگوری بازیگر معروف فرانسوی که تو خیلی فیلم‌ها بوده.

Coldplay - Up&Up

اگه روزی کسی بهم بگه یک نماهنگ بهش معرفی کنم که هنر خالص باشه احتمالاً این آهنگ کلد‌پلی به ذهنم می‌یاد.

DJ Snake - Magenta Riddim

این نماهنگ به نسبت جدیده و من تو نوجوانیم ندیدمش. یادمه همین یکی دو سال پیش بود که چشمم بهش خورد. در نگاه اول بامزه بود، بالیوود رو مسخره می‌کرد و اغراقی بود از اغراق‌هاش. ولی جایی که یک هو منو شکه کرد و کلی خندیدم پایانش بود. به هیچ وجه انتظار چنین پایانی رو نداشتم و به نظرم خیلی جالب بود. همین این نماهنگ رو برام دوست‌داشتنی کرده.

Hoobastank - The Reason

من تو نوجوانیم خیلی از این آهنگ خوشم می‌اومد و صدها بار گوشش دادم. از نماهنگش برای داستان جالب و خلاقانش خوشم می‌یاد. ولی علت اصلی‌ای که دارم تو این فهرست می‌ذارمش اینه که نماهنگی از خواننده ایرانی معین زد به نام هم‌دست دیدم و دیدم بعله از این نماهنگ کپی کرده ایدشو. برای همین می‌ذارم تا بقیه بدونن ایده یه.

Joyce Jonathan - Ça Ira

نمی‌تونم دلیل واضحی بیارم که چرا خیلی ازش خوشم می‌یاد. ولی حس می‌کنم برای اینه که به زیبایی افراد مختلف دنیای پیچیده ما رو به تصویر کشیده.

OK Go – The One Moment

این آخری تنها یک آهنگ نیست بلکه کل نماهنگ‌های OK Go هست. این گروه در ساخت و سلیقه بی‌نظیره. توصیه می‌کنم همه کارهاشون رو نگاه بکنید. مثلاً تنها این یکی، یک اتفاق 4.2 ثانیه‌ای رو فیلم گرفتن و کندش کردن تا نماهنگ رو درست کنن. بی‌نظیرن.


این فهرست شاید بعدها طولانی‌تر بشه.


من خواب‌های واضح و پیچیده زیادی می‌بینم، تقریباً هر شب. در خواب‌گاه گاهی اگر خواب جالبی می‌دیدم همان لحظه‌ها که برمی‌خیزیدم برای بچه‌ها تعریف می‌کردم. اگر در دَم تعریف نکنم یادم می‌رود، مانند هزاران رویای دیگری که دیده‌ام.

دیشب خواب دیدم که دارم مهاجرت می‌کنم. زمان بازگشته بود و من در ایران مشغول جمع کردن وسیله‌هایم بودم. ماجراها زیاد بود، عمویم ما را با دست‌فرمان تند و تیزش این ور و آن ور می‌برد، بی آنکه متوجه باشم سال‌هاست که از بین ما رفته. هر چه جلوتر می‌رفت سختی‌های بیشتری ظاهر می‌شد و دل‌شوره من بیشتر، اتفاق‌هایی که هیچ از آن‌ها یادم نمانده اما می‌دانم که ناگوار بودند.

در آخرین دقایق ماشینِ سریعِ عمو، من و بابا را به فرودگاه رساند. مامان هنوز نیامده بود و بخش بزرگی از وسایل من پیش او بود. منتظرش که بودیم فهمیدیم هواپیمایمان اندکی بعد پرواز خواهد کرد. با اضطرابی شدید و دلی آکنده از دلتنگی ندیدن مادر به سوی هواپیما دویدم. از پله‌های یک برجک بالا رفتم و درِ هواپیما را مانند درِ یک اتاق باز کردم و وارد شدم. مهمان دار آمد و سلام کرد و گفت که بلیطم را نشام بدهم و در همان لحظه هواپیما حرکت کرد. فقط چیزی عجیب در جریان بود.

در هواپیما -از همان آغاز، از همان وقت که مهمان‌دار به سوی من می‌آمد- یک آهنگ پاپ پخش می‌شد. انقدر از وجود این آهنگ و متنش تعجب کرده بودم که مهمان‌دار دو بار حرفش را تکرار کرد تا بلیط را در بیاورم. از خودم می‌پرسیدم که چرا باید این آهنگ در این جا پخش شود؟ شاید برای همین تا بلیط را دادم و مهمان‌دار رویش را برگرداند، از خواب پریدم. می‌دانستم که اگر همان لحظه متن آن آهنگ را ننویسم قطعا از یادم خواهد رفت. گوشی را تند و تیز برداشتم و نوشتم:

توی تک لحظه‌ی سیاه،

تو را حتی غم دوست نداشت

حالا ساعت‌ها گذشته‌ است و من ملودی آهنگ را از یاد برده‌ام ولی متن همین بود. و چه فضاسازی حزن‌انگیزی! لحظه‌ای آنقدر سیاه که حتی خودِ غم تو را دوست ندارد. متن را جست و جو کردم تا ببینم آیا مال شعریست یا نه، چیزی نیافتم. در داستان‌های خیلی کوتاه منتشر نشده‌ام هم گشتم ولی چیزی نظیرش نبود. شما اگر چیزی شنیده‌اید بگویید تا بدانم آیا این از جایی در ذهنم لانه کرده یا نه.


آخرین جستجو ها